توضیحات

معرفی کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است

کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است نوشته زینب عرفانیان است و با صدای اعظم کیانی در گروه فرهنگی هنری یم منتشر شده است.

درباره کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است

کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است خاطرات فروغ منهی مادر شهیدان داوود خالقی‌پور، رسول خالقی‌پور، علیرضا خالقی‌پور است.

کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است خاطراتی از زندگی این بانوی بزرگوار است که شاهد شهادت فرزندانش در راه وطن بود. این کتاب روایتی اندوهناک و سرشار از شجاعت است که نسل امروز را با حقیقت دفاع مقدس بیشتر آشنا می‌کند. این کتاب روایتی جذاب است که شنونده نسل امروز را با خود همراه می‌کند و تصویر متفاوتی از زندگی شهدا در اختیارشان قرار می‌دهد.

برای آشنایی بیشتر با کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است روی عکس زیر کلیک کنید.

حاجیه خانم فروغ منهی

بخشی از کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است

از روزهای اول عروسی‌ام فقط اشک یادم مانده. هر روز صبح با چشم‌های پف‌کرده از گریه و دلتنگی برای عزیز بیدار می‌شدم.

تا دو ماه کارم همین بود. هرچه محمودآقا حوصله به خرج می‌داد و نصیحتم می‌کرد، گوشم بدهکار نبود. از خودش می‌گفت و از خانه و زندگی‌مان. قول می‌داد که تندتند به زنجان برویم؛ ولی مرغم یک پا داشت:

– می‌خواهم برگردم زنجان، پیش عزیز.

آن خانه غریبه را دوست نداشتم.

وقتی عزیز پاگشایم کرد، کم مانده بود بال دربیاورم. سر کوچه «مهدیون» که رسیدیم، چادرم را بالای زانو جمع کردم و دویدم. دویدم سمت خانه قدیمی‌مان و باغچه‌های پُردارودرختش، سمت روزهای تکرارنشدنی کودکی و بازی‌هایش، سمت عزیز و دریای محبتش.

در این خانه کارم بازی بود و بچگی کردن. از مدرسه که می‌آمدم، خیمه می‌زدم روی دفتر و کتابم. کاری به کارهای خانه نداشتم. عزیز همیشه نصیحتم می‌کرد:

-من کارهای خانه را خودم می‌توانم انجام دهم؛ ولی برای من کار کن تا برای خودت یاد بگیری.

پشت چشم نازک می‌کردم که:

– همه‌چیز بلدم.

– فردا می‌ری خونه مردم، چادرت رو می‌زنن زیر بغلت، طلاقت می‌دن برمی‌گردی اینجا.

بیشتر خودم را لوس می‌کردم:

-نه می‌رم خونه مردم، نه طلاقم می‌دن.

تا چشمم به عزیز افتاد، یاد این حرفش افتادم:

-عزیز بیرونم نکردن‌ها. چادرم رو هم ندادن زیر بغلم. اومدم مهمونی. بازم می‌خوام برم خونه‌شون.

عزیز خندید و آغوشش را باز کرد. چقدر دلتنگش بودم.

دوست و فامیل هر روز دور هم جمع می‌شدیم. یا خانه ما، یا خانه همسایه‌ها و یا شب‌نشینی خانه اقوام. پروبال درآورده بودم و خوش می‌گذراندم. انگارنه‌انگار که خانه و زندگی و شوهری هم هست. تا اینکه اولین نامه محمودآقا رسید.

با خواندن نامه، چیزی ته دلم بیدار شد. حس غریبی که تا آن روز فقط وقتی از عزیز دور می‌شدم تجربه‌اش می‌کردم؛ حس دلتنگی.

به تهران که برگشتم، محمودآقا دیگر برایم غریبه نبود. از مغازه که آمد برایش چای آوردم و روبه‌رویش نشستم. شروع کرد به تکرار همان حرف‌های همیشگی. این‌بار با دقت گوش می‌دادم. آن حرف‌ها را هر شب بعد از عروسی برایم گفته بود. من هم هر شب گریه می‌کردم که:

– نمی‌خوام اینجا بمونم. عزیزم رو می‌خوام. دوست دارم برگردم زنجان.

ولی آن شب انگار همه‌چیز عوض شده بود. هم من، هم محمودآقا، هم حرف‌هایش که دیگر برایم تکراری و بی‌معنا نبود.

از خانه و زندگی‌مان گفت. از خودش که چطور بزرگ شده، از مادرش، توقعاتش از همسرش. دیگر قصد نداشت دختربچه‌ای را که دلش برای عزیزش تنگ شده، آرام کند. داشت با شریک زندگی‌اش حرف می‌زد. با من. کسی که رویش حساب باز کرده بود.

دیگر آثار این هنرمند

برچسب ها

نظرات

  1. z.h میگه

    همیشه دوست دارم بدانم شهدا چه مادرانی داشته اند که اینچنین رو سفیدند. با این کتاب لحظه به لحظه با یک مادر قهرمان زندگی میکنید، بچه هایش را بزرگ میکنید، همراهش داغدار میشوید و همراهش میل به استقامت و شجاعت پیدا میکنید. به نظرم بعد از خواندن این کتاب اولین بار میتوانید به معنای واقعی کلمه برای مصائب خانم حضرت زینب سلام الله اشک بریزید.

  2. fatemeh_mrz میگه

    مادر همان است که فرزند میشود. با تربیت و سبک زندگی درست مادران هست که فرزندان درست تربیت میشوند. کتابی فوق العاده زیبا و تاثیر گذار بود. شهدا تنها انسان‌هایی هستند که همه آدم‌ها نسبت به آنها دین دارند.چه آنهایی که در زمان حیاتشان آنها را درک کردند و چه امثال من که تازه سالیان سال بعد شهادتشان تازه تولد یافتند.

  3. faridehmj میگه

    بسم رب الشهداء والصدیقین عشق همین محبت بین حاج محمود و فروغ خانوم است عشق داشتن چنین فرزندانی است عشق داشتن چنین پدر و مادری است به قول حاج محمود فروغ خانوم خوشبخت ترین زن دنیا است هم به خاطر فرزندان شهیدش هم به خاطر حاج محمود شوهر ارزشمندش. در دنیا و آخرت خوشبخت است درود و سلام خدا به حاج محمود خالقی پور کاش مرا دعا کند که من نیز چنین فرزندانی تربیت کنم و در راه خدا پیشکش کنم❤️🌷

  4. هلما میگه

    سلام بر شهدا سلام بر یاران باوفای ابا عبدالله سلام بر فرشتگان خداوند روی زمین..‌. خدایا نگذار در برابر خون این عزیزان شرمنده شویم خدایا یاریمان کن تا بتوانیم راهشان را ادامه دهیم و حافظ خونشان باشیم و اشک و آه مادرانشان را قدر بدانیم !!! زیباترین و سوزناک ترین روایتی بود که تا به حال شنیدم فوق العاده بود و تاثیر گذار به همراه گویندگی بسیار بسیار زیبای خانم کیانی نیا که چقدر با احساس و دلنشین از زبان مادر و سه شهید داستان را بازگو کردند. باید این کتاب را با گوش جان خواند و شنید تا با گریه مادر شهید فقط اشک بریزیم و آه بکشیم و بهت زده بمانیم که مگر میشود مادر باشی و تا این حد صبور !!! مگر میشود مادر باشی و جگر گوشه ات را به دست مرگ بسپاری؟! مگر می شود با در آغوش گرفتن پیکر بی جان فرزندانت زنده بمانی !🥀که به واقع مادر شهید نیز خود یک شهید است.🥀 شهید رسول خالقی پور:🌷باشد که همواره حامی اسلام باشیم،باشد که در یوم الحسرت کمتر حسرت بخوریم.🌷

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 
کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است